سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیمه پنهان گل سرخ

  

گاهی دلم از همه می گیرد ...

حتی از خوبان !

شاید من اشتباه می کنم

شاید من اینقدر مهجور افتاده ام که خوبان را نمی فهمم !

راستی ، چرا اینقدر تفاوت ؟

مگر غیر از این است همه از یک آب و گلیم ؟

مگر غیر از این است که در وجود همه ما یک روح واحد دمیده شده ؟

مگر غیر از این است که ما همه فرزندان یک مادر و پدر هستیم ؟

چرا به اندازه وسعت زمین از غرب تا شرق ، در همین نزدیکی ، فرسنگها فاصله می بینیم ؟

چرا تمرین نمی کنیم که دوست شویم ، دوست بداریم  و دوست داشته شویم ؟

اصلا مگر تمرین می خواهد ؟

نعوذ بالله مگر خدا در آفرینشش ضعف داشته که ما باید تقویت و ممارست کنیم ؟

 

گاهی دلم از همه می گیرد...

آنقدر که حتی بر دل گرفته ام نمی گذرد که دعایی کنم

دعا برای چه ؟

دعا کنم که خدا یا آن محبتی که به ما ارزانی داشتی که به دلهای یکدیگر قرض دهیم ؛

آن دوست داشتنی که به ما  عطا کردی که مهربان یکدیگر باشیم ؛

آن  عشقی که نثار ما کردی که عاشق سیرتهای یکدیگرشویم ؛

و ما ناشکران روزگار بی حساب و بی رویه خرجش کردیم ، دوباره به ما بده ؟

افسوس که اسراف کردیم

محبت را صرف لهب و لعب کردیم

دوستدار ، مرکب و مامن ومخزن گشتیم  

عاشق جمال و وصال وخیال شدیم

 

با همه اینها آیا باز هم دل گرفته ام رغبت می کند که دعایی کنم ؟

غیر از این است که هر چه بر سر ما می آید همان است که خود می آوریم ؟

ظلمت نفسی ...

 

خدای مهربانی دارم

مهربانانه می گذرد از کفرگویی هایم

مهربانانه نوازشم می کند

مهربانانه نگاهم می کند

مهربانانه با من سخن می گوید که :

تو

دعایت را کن

واز عمق وجودت بگو:

 

"  ان ربی لسمیع الدعاء  "

 

دلگیر نباش

من خدای تو برای همیشه خواهم بود

 

« والله رئوف بالعباد »

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 86/6/5ساعت 1:46 صبح توسط گل سرخ| نظرات ( ) |