سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیمه پنهان گل سرخ

با گریه گفته بود در آن شب به من کسی

تا دل نسوخت ، با تو نگوید سخن کسی

در عمق زخم جان من آتش گداختند

آتشفشان به یاد ندارد چون من کسی

دیری ست در خرابه دل ، مرده است عشق

آخر نخواند مرثیه ای ، یک دهن کسی

یعقوب اگر به پیرهنی داشت دلخوشی

از یوسفم نداد به من پیرهن کسی

پاییز بود و لاله در آغوش خاک سرد

حاجت نداشت هیچ به غسل و کفن کسی

در حفظ آبروی شما غرق بوده ام

فریادرس نداشتم از مرد و زن کسی

من مرگ را به چشم چشیدم ، در آن غروب

جز آفتاب ، داشت دل سوختن کسی ؟   

 


نوشته شده در یکشنبه 85/10/24ساعت 2:44 صبح توسط گل سرخ| نظرات ( ) |

جمعه ها می آیند و می روند

 

هر آدینه حواله می دهند به آدینه دیگر

 

جمعه ها هم دروغ گو شده اند ..........

 


نوشته شده در یکشنبه 85/10/24ساعت 2:44 صبح توسط گل سرخ| نظرات ( ) |

پیر می گفت : در این راه باید همه چی تو بدی

چی برات با ارزشتره ؟

گفتم : نمیدونم

گفت : چرا برای هر کسی یه چیزی با ارزش هست همون را باید فدا کنی

باید به پا بریزی

باید نثار کنی

بدون هیچ تعلقی

بدون هیچ انتظار برگشت پر سودی

گفتم : سخته

گفت : اره سختیش به همینه

گفتم : برام اعتقاداتم خیلی با ارزشه

اونها را که نمیشه داد دیگه اگر بدی چیزی ازت نمی مونه که بخای ادامه بدی

گفت : نشد

همینو باید بدی

و مرید داد

گفتم : در عوض چی برام می مونه ؟

گفت : درس اول یادت رفت ؟

 گفتم : چه درسی ؟

 گفت : هر چی دادی نباید انتظار هیچ سودی را داشته باشی

پیر گفت  : اینجا معامله نمی کنی هر چی هست در طبق اخلاصه فقط برای او برای رضای او همین و السلام

گفتم : درسته

گفت : خب دیگه چی داری تو چنته ؟

گفتم : هیچی همه چیمو دادم

گفت : نه نشد

داری

باید بدی

گفتم : ؟

گفت : تا کجا حاضری پیش بیای

گفتم : تا جایی که غرورم نشکنه

گفت : پس هنوز ثروت زیادی داری و حاضر نیستی تا اخر راه همراهی کنی

گفتم : چرا تا آخرش هستم

گفت : پس باید غرورتو هم بدی بدون اینکه اشکی برای از دست دادنش بریزی

گفتم : نمیتونم بخدا این دیگه خیلی سخته اگر غرورمو بدم با چه افتخاری جلوی معشوق سر بلند کنم ؟

گفت : درس دوم یادت رفت ؟

گفتم : چه درسی ؟

گفت : اینجا معامله نمی کنی

مرشد با بی رحمی تمام غرور مرید را گرفت ومحکم بر زمین کوفت

غرور هزار تکه شد

و مرشد با حرص زیاد زیر پا تمام تکه هایش را له کرد

مرید فقط به تکه های خرد شده نگریست بدون اینکه اشکی از دیدگانش جاری شود  

گفت : حالت را برای من بگو

گفتم : این غرور نبود که له شد من بودم که لگد مال شدم

و پیر خنده کمرنگی زد سری به علامت رضایت تکان داد

گفت اصل همین است

من وجودت هزار تکه شد

من تو ، له شده

و تو تازه اولین گام را در این راه برداشتی

اولین گام

و مرید مبهوت به فکر فرو رفت که بعد از اینهمه سختی تازه من اول راهم ؟

تا پایان راه از من چه باقی خواهد ماند

و پیر که اندیشه او را خواند

نهیب زد

درس سوم را فراموش کردی ؟

و مرید در این فکر فرو رفت که درس سوم چه بود ؟؟؟؟!!!!

 


نوشته شده در یکشنبه 85/10/24ساعت 2:43 صبح توسط گل سرخ| نظرات ( ) |