نیمه پنهان گل سرخ
چرخی زده شد دوری به دور گردون و پیدایش ! سالهاست این نقطه را به تنهایی آغاز میکند شاید ربع قرن شایدم بیشتر حس میکند بیشتر از قرنهاست که گرد خویش می گردد ولی هنوز به پایان نرسیده است دور باطل ! نگاهی به آغازین های گذشته انداخت همیشه وقتی به این شروع های دوباره میرسید تنها بود یا در اتاقکی تاریک وسرد یا در زیر آسمانی بی ستاره و یا .... خاطره شفافی نداشت نه همدردی که شادباش گویدش و نه حتی رهگذری که از روی خستگی راه نگاهی بر کلبه فقیرانه اش اندازد تا میزبانی اش را کند آخر کدام عاقل دیوانه ای حاضر بود بر سرچنین سفره ی شاهانه ای بنشیند ! سفره ای که هفت سینش سکوت سردی سرشک سراب سرگردانی سرمستی و سرخی بود شاید تقدیر او چنین رقم خورده شاید همنشین او همین تنهاییست جفت دنیا و آخرتش ! بی اختیار به یاد شازده کوچولو افتاد راستی ! الان کجاست ؟