نیمه پنهان گل سرخ
با گریه گفته بود در آن شب به من کسی تا دل نسوخت ، با تو نگوید سخن کسی در عمق زخم جان من آتش گداختند آتشفشان به یاد ندارد چون من کسی دیری ست در خرابه دل ، مرده است عشق آخر نخواند مرثیه ای ، یک دهن کسی یعقوب اگر به پیرهنی داشت دلخوشی از یوسفم نداد به من پیرهن کسی پاییز بود و لاله در آغوش خاک سرد حاجت نداشت هیچ به غسل و کفن کسی در حفظ آبروی شما غرق بوده ام فریادرس نداشتم از مرد و زن کسی من مرگ را به چشم چشیدم ، در آن غروب جز آفتاب ، داشت دل سوختن کسی ؟
نوشته شده در یکشنبه 85/10/24ساعت
2:44 صبح توسط گل سرخ| نظرات ( ) |