نیمه پنهان گل سرخ
اگر بیدار نباشم ، شب می تواندهر جا که دلش می خواهد بیتوته کند . وقتی چمدانم را باز می کنم شب به همراه جامه هایم بیرون می ریزد وقتی لیوان را بر می دارم ، شب سرازیر می شود وقتی آخرین سطر نامه ام رامی نویسم ، کلمه هایم بوی شب می گیرند . باید بیدار باشم و هندسه قشنگ حرفهایت را به جنگل های تاریک و مرداب های خاموش نشان بدهم باید آنچنان از عشق تو پر شوم که دل های نا امید جانی تازه بگیرند . باید غبارها را از روی گنبدهای بلور دور کنم . باید به تمام دشتهایی که پای عاشقان به آنجا رسیده سر بزنم. باید زندگی را قربانی کنم . بزرگترین ذبح , گران سنگ ترین هستی ام را , به قتلگاه عشق برم . باید بدوم . بدوم تا مبادا از قافله عقب بمان . مبادا دیر برسم . مبادا زمانی باشد که دیگر دلی وجود نداشته باشد . باید از تپه های نیاز بگذرم . باید صحراهای خاطره را زیر پا گذارم . باید برسم به قله بلند عاشقی . باید جامم را به سوی آسمان بگیرم .فریاد کشم . فریاد کشم و از ساقی آسمونی ام بخواهم که جامم را لبریز از عشق نابش کند . مستم کند . دیوانه کند . آنچنان که زمین و آسمان بر گرد سرم به چرخش در آیند . فریاد زنم . نعره برآورم که ای هستی من . ای امیدم . ای پناهم . دریاب مرااااااااااااااااااا