نیمه پنهان گل سرخ
با خود کلنجار می روم بگویم ؟ یا نگویم ؟ قدم پیش گذارم ؟ یا نه برگردم ؟ به ندای قلبم گوش دهم ؟ یا فرمان عقل برم ؟ باز هم دندان بر جگر دلتنگی گذارم ؟ یا نه این دندان عاریه را بکنم و دور اندازم ؟ قانع باشم به طعم های چشیده ؟ یا باز طلب باده ای دیگر کنم ؟ بمانم ؟ یا بروم ؟ ساکت باشم و دم نزنم ؟ یا فریاد زنم وگله کنم ؟ خستگی را خسته کنم ؟ یا به حال دل زارم رحم کنم ؟ گمراهی دو راهی یا شایدم بیراهی خط پایان این راه است می دانم ؟ یا نمی دانم ؟ ..... خیلی وقته باهات حرف نزدم خیلی وقته ندیدمت خیلی وقته ازت دور شدم خیلی وقته غریبه شدم خیلی وقته صدای دلمو نمی شنوی خیلی وقته دارم می جنگم با خودم با دل عاشقم با حسرت های به جامونده م خیلی وقته هم دارم مدارا می کنم با خواست محبوبم با دل شکسته م با تقدیر تلخم می ترسیدم از این که جایگاهمو از دست بدم از این که گم بشم از اینکه همه اینا خواب باشه از اینکه تنها بمونم ... میگن از هر چی بترسی سرت میاد و این آوارهای وحشت چه ساده بر سرم ریخته شد حالا من موندم و این ویرانه های تنهایی حالا من موندم و این شبهای بیداری حالا من موندم گمشده در این تاریکی حالا من موندم و این اریکه خالی ولی اون ته ته ها اون دور دورا تو اون برهوت دلم بازم یه سوی امیدی می بینم نمیدونم چرا باز هم منتظرم منتظر ...........