نیمه پنهان گل سرخ
خبر اینکه.... دیگر نه آوای عشقی ناب به گوش می رسد و نه چشم اندازی از خوشبختی در نگاه... باران پر از گریه است و ابر پر از بغض نسلها ناخلفند و نیاکان مرده های سرد همسفران خسته و دوستان پر تزویر و مست دلخوشی، آرزوی شبهای قدر شده و حاجت زائران یک سکه ریا بیشتر از دیگری اذان ها از آن نیست از دیگری ست و حماسه ها به افسانه ها* ختم می شود! درد و غزل هم آغوش یکدگر زن و مرد در مغربترین و مشرقی ترین حد در این هیاهو همه به دنبال محبت می گردند کمبود و عقده و نداری گریبان ذره ها را گرفته گریبان زمین بایر که محتاج یک نم باران است و فرزندی که محتاج چشمان نگران است و مسافری که محتاج رفیق تمام راه است و دوستی که محتاج صداقت ایمان است در این وان افزا حیران زده ای را دیده ای که به دنبال لاله واژگونی باشد تا محبتش کند؟ تا آتش وجودش را گرما بخش سردی نگاهش کند؟ این نجابت است که در تنگنا افتاده به دیوار شیشه ای چنگ می اندازد و خراش انگشتان ردپای خون را بر تنگ بلور جا می گذارد آب اگر جاری نشود می گندد محبت پاشیده نشده هم، بیات می شود پر از کپک هستند جانداران این عصر عقیق هایشان تقلبی و بی بخارند تمناهایشان از روی تجاهل و بی کاری و من نیز در این باتلاق با هر دست و پا زدنی فرو تر و فروتر و فروتر می روم... --------------- *. جومونگ . این آخرین پست وبلاگ بود. هر چه بود تمام شد... علی علی