نیمه پنهان گل سرخ
با سرعت باد جاده را طی می کنم بیابانهای خشک و شوره زارها را از نظر می گذارنم رد می شویم از همه چی به سادگی نگاهم به آسمان دود گرفته می افتد به همان آسمانی که او می گوید " دخان " افق را می نگرم از لابه لای سیاهی ها و آدینه دل گرفته ، خورشید غمزده را می بینم وقت غروب است زیبایی غروب را نگاه می کنم ولی چرا چیزی از این زیبایی نمی فهمم ؟ خورشید روز تو غروب می کند و شب میلادت می رسد با خود می گویم فردا حتما روز دیگری خواهد بود و امروز همان امید دیروز است ولی ... نزدیک غروب است هنوز مجالی هست برای امید دیروز هنوز تو را من چشم در راهم ......
نوشته شده در یکشنبه 85/10/24ساعت
2:50 صبح توسط گل سرخ| نظرات ( ) |