نیمه پنهان گل سرخ
دل نوشته ای وقتی نیست چه بنویسم؟ حتی نوشتن هم دل می خواهد! همه چیز زیادی خوب است ولی مشکوک! یا آرامش قبل از طوفان است یا بعد از طوفان! یا استدارج یا "مع العسریسری" کدام؟ نمی دانم این نیمه پنهان هم حوصله را دیگر ربوده مگر عمر گل چقدر است؟!! گاهی می اندیشم با این حق الناس ها چه کنم؟ رهگذران می آیند و نگاهی و گذری و احتمالا توقفی وقتی هدر رفته و دستی خالی و برگشتی بی تامل آخرش کجاست؟ هیچستان! این دگمه های بی جان یاری ام نمی کنند گویی اینها هم خسته شده اند از دوستی با انگشتان زمختی که بی هدف و رها بر سرشان فرود می آید اگر گوش تیز کنم صدای ناله شان را می شنوم با خود می گویم برای همین ها هم فردا باید جواب پس بدهم اگر بپرسند مالت را در چه راهی خرج کرده ای!! در نظرم این اشیا بی جان اطرافم همه جاندارند قرآن روی میز گل مریمی که اتاق را پر می کند از بوی مستی تصویری از آقا که دست بر سینه در کهف الشهدا ایستاده و چقدر دلم می خواهد بدانم معنی این نگاهش چیست غزلی از امام که با خوشنویسی زیبا زیر شیشه میز خودنمایی می کند پنجره ای که روبه روست و بسته برگه های تقویم گذشته ای که همیشه جلوی چشمان است و ساعتی که گریز لحظه ها را یاد آوری ام می کند گاهی با همه اینها حرف می زنم به قرآن می گویم پشت و پناهمان باش گل مریم تداعی عشق پاکی است که خدا را حافظش می دانم زیر لب فدای این سید خراسانی می روم غزل امام را زمزمه می کنم ... از دست تو در پیش که فریاد برم..... از پشت این پنجره طلوع را بارها دیده ام و به خورشید بارها سلام داده ام به این سالنامه منقضی که نگاه می اندازم می بینم چقدر روزهای مهم کم داشته ام! هیچ وقت روزنگاری را دوست نداشته ام با این ساعت دوشخصیتی هم همیشه سر لج و دعوا دارم آنجایی که می خواهم عجول باشد انگار در سه من عسل افتاده وقتی باید کند و تنبل باشد یک نفس دور خود می چرخد و تاریکی و سکوت این اتاق همیشه سرد که شبها، آنقدر حرفهای بی سرو ته ام را می شنود تا بالاخره اذن ورود به عالم خواب را عنایتم می کند! می بینی، همه چیز خوب است و مشکوک! یا آرامش قبل از طوفان است با بعد از آن....