سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیمه پنهان گل سرخ

 نشسته روبروی خود    
نه حرف زیادی برای گفتن دارد و نه حوصله شنیدن 
ولی همچنان می خواهد برای کسی حرف بزند
برای کسی بگوید از غم و تنهایی،
از ضربه ای بگوید که به یکباره باقی مانده تن خسته اش را فرو ریخت
راستی
شده تا به حال اتفاقات بد را فقط رصد کنی
و بعد تحلیل سرایی کنی که چنین و چنان شد که اینطور شد
و بعد ناغافل  ببینی ای داد
یکه و تنها وسط معرکه هستی
آنچنان غرق شدی که
باورت نمیشود این تو هستی که در این نقطه از زمان و مکان ایستاده ای
این وجود پرادعای و البته پرتمنای تو؟
اول
بهت زده فقط نگاه می کنی
و بعد همچنان گیج و گنگ
و بعد می خواهی انکار کنی
و بعد می خواهی از شدت درد آه بکشی
و بعد می خواهی برای کسی تعریف کنی
و بعد می بینی هیچ شنوایی نیست
و بعد دوباره ساکت می شوی
و بعد در خود می ریزی
و بعد تلاش می کنی از این مخمصه رها شوی
و بعد می بینی نمی شود
و بعد....
و بعد می فهمی تقدیر.. بی تقصیر نیست
رنگ از صورتت می پرد و یا شاید خون در چهره ات می دود!
نه راه پس داری و نه راه پیش
باورت نمی شود این تو هستی
این وجود پرادعا و البته پرتمنای تو .....
 


نوشته شده در چهارشنبه 89/7/21ساعت 12:33 عصر توسط گل سرخ| نظرات ( ) |