سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیمه پنهان گل سرخ

زمزمه میکرد زیر لب

پرسید دوباره چه میگویی ؟

 ورد میخوانی تا پابست شوم ؟

خنده تلخی کرد و گفت : کاش میدانستی !!!

 

تو مرغ عشقی و در جانم آشیانه گرفتی

هزار گلشن دل را به یک ترانه گرفتی

مرا دلی ست که هرگز به دلبری نسپردم

در این خرابه ندانم چگونه خانه گرفتی

من آن کبوتر پروازی ام که رام نبودم

مرا به دام کشیدی به آب و دانه گرفتی

به برق خشم براندی به ناز چشم بخواندی

ببین کبوتر دل را چه دلبرانه گرفتی

جوانه ها زدلم با نسیم عشق تو سر زد

شدی چو آتش و در نطفه جوانه گرفتی

بهای ناز تو جان بود اگر دریغ نکردم

در این معامله هم بارها بهانه گرفتی

چگونه نام وفا میبری که از ره یاری

به یاد ما ننشستی سراغ ما نگرفتی

چو بلبلان بهاری ترانه خوان تو بودم

به صد بهانه زمن لذت ترانه گرفتی

هزار مرغ غزلخوان به نام عشق تو پر زد

میان آن همه بال " مرا" نشانه گرفتی

بیا بیا که پس از شکوه ها هنوز هم ای یار

تو مرغ عشقی و در جانم آشیانه گرفتی  


 


نوشته شده در دوشنبه 85/10/25ساعت 2:49 صبح توسط گل سرخ| نظرات ( ) |